دختر جهنمی
پارت : دوم
ویو جنی :
وارد رستوران که شدم اون مرده هم پشت سرم امد تارفتم پیش یکی از گارسون ها که ازش بپرسیم اتاق کجاست دیدم مرده رفت سمت اتاقا
کوک : اقا ببخشید اتاق۱۰۷۸ کجاست
گارسون : طبقه بالا سمت راست
کوک : سپاس بی کران
کوک : بریم
(در حال راه رفتن)
جنی : سعی که احمق بازی در نیاری ، نارحت نشی (رسیدن دم در) و از همه مهم تر عاشق نشی
کوک : خوشگل شدی
جنی : خوبه همین الان گفتم احق نباش
ویو ته :
به نظر میومد اون پسره همون کسیه که قراره باهاش کارکنم و برای عادی سازی با یه دختر امده چه هوشمندانه، همنجوری فکرم در گیر بود که دختر و پسره وارد شدن و اقای سوارکار هم پشت سرشون امد داخل
سوارکار : بزارید معرفی کنم ایشون جندوکی و کوک هستن دوتا از خفن ترن ادم های شرکت
راوی : جین داشت برگه ی سابقه کارشون و میخوند
جین : چه عالی
تهیونگ تمام اون مدت سکوت کرده بود
جین : نظرت چیه ؟
ته : نظرم ،،،،،،پسره رو ور میداریم
سوارکار : اما اق...
ته : من دوتا ادم حرفه ای میخواستم ، الان که میبینم با یکی هم کارم راه میوفته
کوک : خوب ما بریم
ته : شما نه اون خانم
جین : تهیونگ باید صحبت کنیم
جنی : چیزی برای گفتن نیست ، شب خوش(رفت سمت در) ، اها خوب شد یادم امد فقط میخواستم بگم زن ها صد ها برابر باهوش ترن از شما کودن ها هستن
جین : خانم جندوکی وایسید (رفت دنبالش)
راوی : جنی و کوک از رستوران رفتن بیرون
ویو دم در رستوران :
جین : خانم یه دقیقه
جنی : ول کن اقا
جین : تو این کل قرارداد ذکر شده(یه برگه نشون داد)
جنی برگه رو گرفت
جین : اینم شماره شرکت زنگ بزنید (رفت سمت در رستوران) ، اها راستی بی ادبی دوست منم ببخشید
جنی : اقا مثل اینکه شما کلا متوجه اون اقا نمیخواد
جین : من راضیش میکنم ، زنگ بزنید
(تمام حرفای جین نفس نفس زنان)
کوک : ببینیم چی میشه
جنی نگاهی ترسناک به جونگکوک کرد
جنی و جونگکوک سوار ماشین های خودشون شدن
ویو اتاق رستوران :
جین وارد شد
جین : این چه حرفی بود زدی ؟
ته : من گفتم یه ضعیفه نمیخوام
سوارکار : الان میخواین چیکار کنید
ته : پسره رو میخوام
سوارکار : نمیشه اینا خواهر بردارن و باهم کار میکنن
جین : تو یه دقیقه سابق کاریشون و بخون (برگه رو داد دست تهیونگ)
جین : بای
ته : بای
سوارکار : اگه به نتیجه ای رسیدید به من بگید
ته : حتما
تهیونگ به مدت یه نیم ساعت توی سکوت در حال خوندن سابقه کاریشون بود
ویو ته :
خوب مثل اینکه دختر ادم حرفه ای عه ، توی بزرگترن خلافا نقش مهمی داشتن ، به خودم امدم دیدم ساعت ۴ صبحه به جین پیام دادم که اوکی شدم با قضیه
ویو جنی :
ساعت هفت و ۴۰ دقیقه بود از خواب پا شدم و رو کاناپه نشستم که چشم به مقاله ی روی میز افتاد بهش اهمیت ندادم و تلویزیون و روشن کردم و هی مقاله بهم چشمک میزد دیگه خسته شدم و شروع به خوندنش کردم ، قرارداد خیلی دقیق و منظم بود ، اما خیلی واسم سواله اینجا ۱۰ تا دزدی اتفاق میوفته اما این دزدی ها اصلا ربطی به هم نداره
جنی که داشت بلند بلند فکرمیکرد رفت طبقه بالاو به شماره ای که جین داده زنگ زد.
روای : جین جنی رو برای بستن قرارداد دعوت کرد به خونه ای که قراره توش کار کنن
ویو کوک :
واسم عجیب بود که جنی قبول کرده بود جنی معمولا با این موضوعات سخت کنار میاد ولی
جنی : جونگگکککککوووککککک
کوک : امدم
کوک موهاشو شونه کرد و به سمت جنی رفت
جنی و کوک سوار ماشین شدن
کوک : راه بیوفتم؟
جنی : چیه؟استرس داری ؟
کوک : نمیدونم،به دلم ب....
جنی : نگاه اگه میخوای همین الان میتونم کنس....
کوک : نه بابا دیونه شدی ؟(با خنده)
ویو لیسا :
بعد از اینکه چیزایی که جین میخواست و براش فرستادم رفتم روتین پوستیم و انجام دادم و یه ارایش ملیح کردم و لباسو پوشیدم ، خیلی هیجان داشتم که چه اتفاقی قراره بیوفته،سوار ماشین شدم و هوا ورم داشت و گاز دادم که یه دفعه زدم به ماشین یه بنده خدایی
بنده خدا : هووووششش
ویو جنی :
وارد رستوران که شدم اون مرده هم پشت سرم امد تارفتم پیش یکی از گارسون ها که ازش بپرسیم اتاق کجاست دیدم مرده رفت سمت اتاقا
کوک : اقا ببخشید اتاق۱۰۷۸ کجاست
گارسون : طبقه بالا سمت راست
کوک : سپاس بی کران
کوک : بریم
(در حال راه رفتن)
جنی : سعی که احمق بازی در نیاری ، نارحت نشی (رسیدن دم در) و از همه مهم تر عاشق نشی
کوک : خوشگل شدی
جنی : خوبه همین الان گفتم احق نباش
ویو ته :
به نظر میومد اون پسره همون کسیه که قراره باهاش کارکنم و برای عادی سازی با یه دختر امده چه هوشمندانه، همنجوری فکرم در گیر بود که دختر و پسره وارد شدن و اقای سوارکار هم پشت سرشون امد داخل
سوارکار : بزارید معرفی کنم ایشون جندوکی و کوک هستن دوتا از خفن ترن ادم های شرکت
راوی : جین داشت برگه ی سابقه کارشون و میخوند
جین : چه عالی
تهیونگ تمام اون مدت سکوت کرده بود
جین : نظرت چیه ؟
ته : نظرم ،،،،،،پسره رو ور میداریم
سوارکار : اما اق...
ته : من دوتا ادم حرفه ای میخواستم ، الان که میبینم با یکی هم کارم راه میوفته
کوک : خوب ما بریم
ته : شما نه اون خانم
جین : تهیونگ باید صحبت کنیم
جنی : چیزی برای گفتن نیست ، شب خوش(رفت سمت در) ، اها خوب شد یادم امد فقط میخواستم بگم زن ها صد ها برابر باهوش ترن از شما کودن ها هستن
جین : خانم جندوکی وایسید (رفت دنبالش)
راوی : جنی و کوک از رستوران رفتن بیرون
ویو دم در رستوران :
جین : خانم یه دقیقه
جنی : ول کن اقا
جین : تو این کل قرارداد ذکر شده(یه برگه نشون داد)
جنی برگه رو گرفت
جین : اینم شماره شرکت زنگ بزنید (رفت سمت در رستوران) ، اها راستی بی ادبی دوست منم ببخشید
جنی : اقا مثل اینکه شما کلا متوجه اون اقا نمیخواد
جین : من راضیش میکنم ، زنگ بزنید
(تمام حرفای جین نفس نفس زنان)
کوک : ببینیم چی میشه
جنی نگاهی ترسناک به جونگکوک کرد
جنی و جونگکوک سوار ماشین های خودشون شدن
ویو اتاق رستوران :
جین وارد شد
جین : این چه حرفی بود زدی ؟
ته : من گفتم یه ضعیفه نمیخوام
سوارکار : الان میخواین چیکار کنید
ته : پسره رو میخوام
سوارکار : نمیشه اینا خواهر بردارن و باهم کار میکنن
جین : تو یه دقیقه سابق کاریشون و بخون (برگه رو داد دست تهیونگ)
جین : بای
ته : بای
سوارکار : اگه به نتیجه ای رسیدید به من بگید
ته : حتما
تهیونگ به مدت یه نیم ساعت توی سکوت در حال خوندن سابقه کاریشون بود
ویو ته :
خوب مثل اینکه دختر ادم حرفه ای عه ، توی بزرگترن خلافا نقش مهمی داشتن ، به خودم امدم دیدم ساعت ۴ صبحه به جین پیام دادم که اوکی شدم با قضیه
ویو جنی :
ساعت هفت و ۴۰ دقیقه بود از خواب پا شدم و رو کاناپه نشستم که چشم به مقاله ی روی میز افتاد بهش اهمیت ندادم و تلویزیون و روشن کردم و هی مقاله بهم چشمک میزد دیگه خسته شدم و شروع به خوندنش کردم ، قرارداد خیلی دقیق و منظم بود ، اما خیلی واسم سواله اینجا ۱۰ تا دزدی اتفاق میوفته اما این دزدی ها اصلا ربطی به هم نداره
جنی که داشت بلند بلند فکرمیکرد رفت طبقه بالاو به شماره ای که جین داده زنگ زد.
روای : جین جنی رو برای بستن قرارداد دعوت کرد به خونه ای که قراره توش کار کنن
ویو کوک :
واسم عجیب بود که جنی قبول کرده بود جنی معمولا با این موضوعات سخت کنار میاد ولی
جنی : جونگگکککککوووککککک
کوک : امدم
کوک موهاشو شونه کرد و به سمت جنی رفت
جنی و کوک سوار ماشین شدن
کوک : راه بیوفتم؟
جنی : چیه؟استرس داری ؟
کوک : نمیدونم،به دلم ب....
جنی : نگاه اگه میخوای همین الان میتونم کنس....
کوک : نه بابا دیونه شدی ؟(با خنده)
ویو لیسا :
بعد از اینکه چیزایی که جین میخواست و براش فرستادم رفتم روتین پوستیم و انجام دادم و یه ارایش ملیح کردم و لباسو پوشیدم ، خیلی هیجان داشتم که چه اتفاقی قراره بیوفته،سوار ماشین شدم و هوا ورم داشت و گاز دادم که یه دفعه زدم به ماشین یه بنده خدایی
بنده خدا : هووووششش
- ۲.۲k
- ۱۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط